"نادیا با ناگفته هایش رفت "
| |||||||||
آخرین بار که نادیا انجمن را دیدم ده روز پیش بود، در یک محفل شعرخوانی در انجمن ادبی هرات که به مناسبت ماه رمضان برگزار شده بود حاضر شد و شعر خواند.
نادیا پس از ازدواج، کمتر در محافل شعرخوانی حضور می یافت، در این محفل شاید به دلیل مناسبت ماه رمضان توانسته بود بیاید.
وقتی پشت تریبون رفت، گفت که شعر تازه ای ندارد و شعری از قهار عاصی (شاعر فقید افغان) خواند. مجموعه شعر گل دودی نادیا که چند ماه پیش از سوی انجمن ادبی هرات منتشر شد، در محافل ادبی این شهر بحثهای زیادی را به راه انداخت، شعرهای این دفتر، پیش از ازدواج شاعر سروده شده بود. پس از آن، با وجودی که نادیا در محافل آفتابی نمی شد، شعرهای تازه داشت که احتمالا در دفتر شعر بعدی آماده چاپ بود. او هنوز دانشجوی ادبیات دری در دانشگاه هرات بود. ازدواجش با یکی از کارمندان اداری دانشکده ادبیات که اکنون به اتهام قتل شاعر زندانی است، باعث شد نادیا شخصیت خود را که از دل، دل ها و دغدغه های ذاتی شاعر شیرازه یافته بود به پستوی هزار توی "زن در خانه"، آن هم هنجار زجرآوری که بافت اجتمایی هرات تعقیب می کند ببرد. زبان جوان در شعر نادیا
بیشتر نادیا انجمن را با غزلهایش که هوای بسیار تازه تر از شعر هم فصلش را با خود داشت می شناختند. او شاعری جوان بود، این جوانی در شعرش تازگی و دگرشوندگی به همراه می آورد. زبان نوتر، برخورد صادقانه با هستی، و زبان بخشی به جهانی که گرد وجود جوانش واقعیت داشت و در این اواخر نوعی شور "مولاناوار" به اثر گذاری شعرش بر مخاطبان مختلف و متضاد کمک می کرد و شعرهای نیمایی او ذوق جوانان نوجو را با خود داشت. باران ناگهانی چند ساعت پیش اما تلفن ها به صدا در آمد و همه با اکراه و دو دلی خبر مرگ نادیا انجمن را میان هم رد و بدل کردند. مدیر مبارزه با جرایم جنایی هرات گفت: "شب گذشته ساعت یازده در جاده گلستان گزارشی از یک حادثه داشتیم که بر پیشانی جسد ضربه داغ سیاه به چشم می خورد..." چند ساعت بعد روی خاک تازه مقبره شاعر، خلاف انتظار باران بارید. چند ساعت دیگر کتابفروش های هرات به دنبال مجموعه شعر او در انجمن ادبی این شهر ردیف شدند. شاعر جوانی به دلیل خشونت خانوادگی جان داده بود. خبر تکراری؟ اگر نادیا، نام "همه آشنا" نمی بود، این خبر برای مخاطبان هراتی شاید خبری تکراری جلوه می کرد. آمار بلند خود سوزی زنان در هرا ت هرکدام جدا جدا خبرهایی است که روزانه به گوش هر هراتی می رسد. بسیار هستند زنان و دختران جوانی که خودسوزی را راه نجات می دانند، اما نادیا خودسوزی هم نکرد. نادیا انجمن رفتار معمول دختران هم فصلش را نداشت، شخصیتی آرام و متین که بیشتر در سالخوردگان و تجربه دیدگان دیده می شود، در او بود. جوانان اهل ادبیات در هرات هرازگاهی محفل شعر خوانی دایر می کنند و نادیا همواره اولین نامی بود که در ذهن همه برای شعر خوانی نقش می بست. چندی پیش به مناسبت بازگشت امیر جان صبوری، آواز خوان مشهور افغان، محفلی برگزار شد اما نادیا - شاید به دلیل ممانعت احتمالی خانواده اش- حضور نیافت و شوهرش با یکی از دخترانی که از نادیا خواسته بود در این محفل حضور یابد، پرخاش کرده بود. او رفت و ما هنوز... اکنون بعد از نادیا، زمان ورق می خورد و مرگ این شاعر، خواب ما را آشفته تر خواهد کرد. این را شاعران می پندارند، شاعرانی که گردش زمان و چرخش هستی را با منطقی که از شعور شاعرانه آب می خورد، محاسبه می کنند. عینک شاعران، نادیا انجمن را در چینش کلماتی که به نام او روی کاغذ آمده و در هیات هم صدایی که بر معراج کلمه به هستی مبهم مشترک زبان می بخشد، می بیند و حس همذات پنداری ای که با شاعر دارند، شاعران پستوی پستی را که در آن چهار قد زنانگی ای شش سوی حواس شاعر را به بند می کشد، نمی بیند. نادیا لت (کتک) خورد، نادیا شعر نگفت، نادیا رفت... و ما همچنان دوره می کنیم، شب را و روز را، هنوز را... غزلی از نادیا انجمن
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟ چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
|
کلمات کلیدی: